هوخت ، هومت و هورشت
باز من ماندم و من تهمتی ناروا ، این خداوند بینا که می گفتند کجاست برسانید سلامم را بر او ، پس بگویید که بگوید راز را سایه کبر و غرور بر تن او سایه ها افکنده من از او و او از من جدا هرگز نشود در دل من جای عشق دگر به چه قیمت زدی تهمت بد بر عشقم چه کنم بار چنین خط و خطا ضربانم نامش بود حال بر من زند جرم خیانتکاری به خدا ساده باشد که چنین ها گویند عالمی گفت به من در دل عشق پس خدا واحد و عشق واحد تر افسوس دیر بفهمد عشقم آن زمانی که دگر من رفتم تقدیم به توست اشعارم در مدح توست
نظرات شما عزیزان: پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:, :: 12:25 :: نويسنده : 3g
آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|