هوخت ، هومت و هورشت
پرنده ای که میخواهدبرودبگذار برود،هوای سردبهانه است بلکه هوای دیگری درسردارد. پیله ای که تادیروزروی درخت عشقم پرورش دادم امروزپروانه شدوبرروی درخت دیگری رفت تا خشک شود این درخت که با عشق پروانه شدنش زنده بود. یک لحظه غفلت کردی و حال باید عمری پشیمان بمانی که چرا مرا از خود راندی و این بازی را تو باخته ای نه من زیرا من برایت کم نگذاشته و خودم را از تو دریغ نکردم. می گفتند او هم مانند همه مسافر است و میرود اما باور نمیکردم اما اکنون فهمیدم که من عاشق مسافر جاده دوری هستم که روزی باید برود . عشق کوزه آب حیات است اما هرگز لبان خشکم را تر نکرد وقتی خود را میبینم میفهمم که خوشبختی جن است و من بسم الله.
نظرات شما عزیزان: چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, :: 11:53 :: نويسنده : 3g
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |