همه شبا چشمای من پر از اشک بود وقتی تا خواب بودی و تنها یک شب چشمان تو در اشک بود. از خدا سلامتت را خواستار بودم فقط و بس اما تهمت های تو پایان ندارد و نمی دانم چرا میگویی عاشق من هستی در صورتی که به من اعتماد نداری و این همان دروغی است که در حرف هایت پنهان است ولی به خود بیا قبل از اینکه مرا از دست دهی چون گذشته بر نمیگردد هرگز.

رمزش سال تولدت

باز من ماندم و من

تهمتی ناروا ، این خداوند بینا که می گفتند کجاست

برسانید سلامم را بر او ، پس بگویید که بگوید راز را

سایه کبر و غرور بر تن او سایه ها افکنده

من از او و او از من جدا

هرگز نشود در دل من جای عشق دگر

به چه قیمت زدی تهمت بد بر عشقم

چه کنم بار چنین خط و خطا

ضربانم نامش بود حال بر من زند جرم خیانتکاری

به خدا ساده باشد که چنین ها گویند

عالمی گفت به من در دل عشق

پس خدا واحد و عشق واحد تر

افسوس دیر بفهمد عشقم

آن زمانی که دگر من رفتم

تقدیم به توست اشعارم در مدح توست

کاش قلبم را از جای میکند کاش میماند و زهر جانم میبود اما افسوس که خیانت را ترجیح داد تا بخشیدن به جانم همانا که فقط خداوند است که جان می دهد و بس

حقیقت این است که تمام آن روز ها به من خیانت کرده بودی و سادگی من بود که اعتماد کرده بودم ولی اکنون که می دانم باید حقیقت را با تلخی و زهر بودنش بنوشم و تحمل نمایم.

دیگه برو واسه همیشه که قیدتا زدم

خوب منم دیگه عین تو بدم

دروغ میگفتی دوست داشتم

منم تصمیم گرفتم دیگه دل به تو ندم

مرغکی بودم، در خلوت یار

حس آرامش گل گشته به خار

بی نفس بودن من جام صفایش می بود

موت من بند رهایش می بود

عشق را شعله کنند در جانم

بی مهاوا بر آن می بالم

خسته گردیدم از عشق دروغ

می کنم پرواز به اوج فروغ

تقدیم به عشقی که بد قول ترین بود اما اکنون از من محروم می شود و باید در حسرت من بماند . نمی دانم این را می خواند یا هرگز سراغم را نخواهم گرفت.

این عشق است که مثل آب و آتش می ماند که اگر وزنه یکی زیاد شود یا در شعله هایش میسوزیو میسازی یا چون آب روان میشوی و به هیچ منبعی نخواهی رسید.

منتظر نظرات شما عزیزان هستم.

با رنگ خونم برایت مینویسم که در قلب من یکی هستی.

خدا یکی است و عشق هم در عالم یکی است.

تقدیم به محبوبم M